-
پنجگانه
شنبه 20 بهمن 1397 20:51
#پنجگانی #روح_اله_نظرنژاد_کدخدا ته هَنتا، سرخِ لو ره اُو نَزو په بلنــدِ گیسّه دوش ِ رو نَزو په نِماشون خِرما چشّه خُو نَزو په فنا کاندی دل و ایمونّه #خجه اگر نفس بَمونده سو نزو په #برگردان تو هنوز لبهای سرخت را آب نزده گیسوی بلند را روی دوش ات نینداخته غروب چشم های خرمایی را به خواب نزده دل و ایمان مرا به فنا می دهی...
-
خجه
شنبه 20 بهمن 1397 20:49
#دوبیتی_تبری ندومبه #خجه ی گِس چه دَکِتوُ ملاله دیم شُونه فِنر کانده سو فِنر ره زمبه پف ماه ره کامبه خو نَوینه کدخدای حال بَهیتوُ #برگردان_به_فارسی نمیدانم چرا #خجه سگرمه هایش افتاده است با صورتی پر ملال فانوس روشن میکند فانوس را فوت میکنم و ماه را خواب میکنم تا نبیند که کدخدا هم حالش گرفته است #روح اله نظرنژاد-کدخدا
-
راه ور نده
یکشنبه 6 خرداد 1397 23:38
#غزل_تبری #روح_اله_نظرنژاد_کدخدا # عنوان _ راه ور نده # وزن _ شعر _ فاعلات _ فاعلاتن _ فاعلن نرمه نرمه، بِفته می، افشون نکان کِچکِ گردِ دیمه اَی خندون نکان موی هایت را که نرم بافتی به آرامی پریشان نکن/ صورت کوچک و گردت را پراز خنده نکن پِکّه پّکِه زَنده می دل شُوم اّ روز وسّه وسّه بُسّه دل زندون نکان تاپ تاپ دلم می...
-
بی تو به تن جان نرسد
دوشنبه 17 خرداد 1395 19:29
بی تو به تن جان نرسد بی تو به تن جان نرسد، در تن من جان همه تو هر که به هر جان همه تو، هم سر و سامان همه تو من همه تو، دل همه تو ،جان همه تو، تو همه تو زنده بنامت دل و جان ، دولت ایمان همه تو تا که به دریات زدم تشنه ی سیراب شدم علت طوفان تب من حال پریشان همه تو شعر منی شور منی مقصد و منظور منی دیده ی کم نور مرا نور...
-
بهار بک و بو (بوی بهار)
جمعه 7 خرداد 1395 19:09
بهار بک و بو (عطر و بوی بهار) 1_ اَی بِموئه ته بهار بِک و بو بُورده مِه تِرکانش و مِی تن تو 2_ نِماشون صبح زلال بونه ته جا صِواحی بونه اَمه تارِما شو 3- ته بِلاره ته قدمگاه می چشا بِرا تا گوم بَواشه این خِت و خو 4_ دِفرازن سبز علم ساریه سر تِی پَلی ندارمی تِپّه آبرو 5_ کُجه شونی هرجا شومبه تِه دری گِرنه نور ته لینگ...
-
اسیو کنار
سهشنبه 10 فروردین 1395 19:11
اسیو کنار همون اسیو کنار بن بست کوچه وینگوم خارشت ور چندتا پیازچه ته برار زمر اشا, رندی خواسته من ته خواهونمه ته برار چه #نظرنژاد_کدخدا برگردان به پارسی کنار همان رودخانه که کوچه اش بن بست بود کنار خورشت بادمجان (وینگوم) چند تا پیازچه بود برادرت زیر چشمی نگاه میکرد و از من ته دیگ(رندی) میخواست من خواهان تو هستم به...
-
غزل شالی
شنبه 1 اسفند 1394 23:24
غزل شالی سلام عزیزان، حالِ شعرتان! عالی و شعر می آید به تو، چه خوشحالی! هیس... کمی شعر گفته ام...من هم چه اتفاق بزرگی ، کمی شدم خالی ! صدای کر کر خنده ،ردیف آخر ... چپ و سمت راست نشسته جناب... جنجالی آهای... با توام عزیزم جواب بده چو ماست در ته سالن سپید می نالی سری روی گوشی و... سری پسِ گوشی دو صندلی سه نفر ، دو...
-
گل نکند عشوه در بهار (ص)
سهشنبه 7 مهر 1394 01:44
گل نکند عشوه در بهار محمد (ص) جان نکند شکوه در کنار محمد (ص) جامه دران غنچه ، بیقرار محمد (ص) گل نکند جلوه در بهار محمد (ص) رونق گل میرود عذار محمد (ص) ابربپا خاست باز طی شده بهمن باغ چه دارد بجز عذار تو برتن غنچه برون کرد باز جامه به گلشن گل شود افسرده از خزان و ولیکن نیست خزان از پی بهار محمد (ص) شهپر عشقش نقشِ بال...
-
دکترمینا آقازاده نو برنمی گردی
دوشنبه 6 مهر 1394 00:33
تو بر نمیگردی.... و این غمگین ترین شعر جهان است! که ترجمه نمی شود؛ یعنی تو را به هیچ زبانی نمیتوان برگرداند...؟! #مینا_آقازاده
-
دکترمینا آقازاده-فشار قلب
دوشنبه 6 مهر 1394 00:31
امشب شبِ اوّلِ رفتن تو از دل من است ! بگو ؛ با این فشارِ قلب چه کنم ؟ #مینا_آقازاده
-
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
پنجشنبه 2 مهر 1394 16:55
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط همچو وحشی رفت جانم درهوایش...
-
ابوسعید ابوالخیر
سهشنبه 17 شهریور 1394 23:04
گفتی که مرا عذاب خواهی فرمود من در عجبم که در کجا خواهد بود آن جا که تویی عذاب آن جا نبوَد آن جا که تو نیستی ، کجا خواهد بود ابو سعید ابوالخیر
-
فیض کاشانی
دوشنبه 16 شهریور 1394 23:19
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی ز دو چشم نیم مستت می ناب...
-
فاطمه اختصاری
چهارشنبه 28 مرداد 1394 00:08
و شب که خسته تر از خواب ِ چشم هام شده شروع می شوم از «جمعه» ی تمام شده صدای هق هق ِ تو، پشت خنده های من است صدای خرد شدن توی دنده های من است شبیه یک پل ِ مخروبه زیر پای کسی نشسته ام وسط ِ «شنبه» تا تو سر برسی به شکل سایه که از زندگیم رد می شد که استخوان هایم زیر پا لگد می شد یواش پرت شدن از حواس ِ این زن به… اتاق بی...
-
ساده نویسی
سهشنبه 27 مرداد 1394 21:12
جریان ساده نویسی شکل آفرینش ادبی، پیرو تغییر شکل زندگی اجتماعی است که به سرعت در حال تغییراست. از این رو، پدید آمدن جریان های شعری چون جریان ساده نویسی پاسخی به وضعیت اجتماعی انسان امروز است.1 ساده نویسی جریانی که چه موافق باشیم چه نباشیم، باید بپذیریم که در دهه ی ۸۰ بنا به دلایلی با استقبال عمومی مخاطبان شعر فارسی رو...
-
رضا بدیع- سخت دل دادی
چهارشنبه 14 مرداد 1394 21:56
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی از دل من تا لب تو راه چندانی نبود من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده...
-
رضا بدیع-آغوش تو چقدر می آید به قامتم
سهشنبه 13 مرداد 1394 21:53
آغوش تو چقدر می آید به قامتم در آن به قدر پیرهن خویش راحتم می پوشمت که سخت برازنده ی منی امشب به شب نشینی خورشید دعوتم خوشوقتی صدای تو از دیدن من است من هم از آشنایی تان با سعادتم ! با خود تو را به اوج، به معراج می برم امشب اگر به خاک بریزد خجالتم ! بازار شام کن شب مان را به موی خود بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم ! بر...
-
رضا بدیع
دوشنبه 12 مرداد 1394 22:05
و من از آتش و از تار و پود پنبه تنت چه دیدنی ست تو با من نبرد تن به تنت من آتشم و تو از پنبه ای مراقب باش خدا نکرده نیفتد گذار من به تنت دمی به آینه ها فوت کن بهاراندام ! گلاب و عطر و ازین چیز ها نزن به تنت ! برای من یکی از چارخانه ها کافی ست که میهمان بشوم روی پیرهن به تنت برقص « معبد بشکوه چین » که دیدنی است طواف...
-
رضا بدیع
دوشنبه 12 مرداد 1394 21:44
هی! خدا جو! عشق می آید پری جویت کند عشق می باید که از این رو به آن رویت کند ورد لبهایت اگر چون شیخ ذکر یا رب است می شود یک جفت چشم شوخ جادویت کند ای وکیل بی گناهان قاضی القضات نیز آمده تا خرقه ای را وقف گیسویت کند باد شالیزار شالت را به رقص آورده است هیچ کس جز من مبادا دست در مویت کند خوش به حال بوته ی یاسی که در...
-
نقد غزل امروز
دوشنبه 12 مرداد 1394 21:36
نقد غزل امروز نگاهی گذرا به جریان غزل جوان در دهه هفتاد از غزل امروز تا غزل بی فردا عباس تربن غزل نو، غزل فرم، غزل پست مدرن.... اینها عناوینی است که در سالهای اخیر بر سر زبان ها افتاده و به درست یا غلط، به دسته ای از غزل های موجود اطلاق شده است. غزل، قالبی که همچون دیگر قالب های کلاسیک همواره شائبه محدودیت و...
-
بهروز آورزمان
دوشنبه 12 مرداد 1394 21:27
گپ وگفت مفصل فارس با بهروز آورزمان نگاه انسان امروزی به مقوله عشق واسوختی است/به سبک هندی ظلم شده است این جا شهر مرد نمایان دوروست/ هر کوچهی آن حکایت سنگ و سبوست/ حیرت نکنید اگر که تشنهست حسین/ از کوفه همان برون تراود که در اوست خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ بهروز آورزمان، کمتر مصاحبه میکند و اگر...
-
حاضرم قسم بخورم _مهرداد بابایی
دوشنبه 8 تیر 1394 00:20
تو هم به فکر منی ، حاضرم قسم بخورم همین زمان، علنی حاضرم قسم بخورم به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی به فکر آمدنی، حاضرم قسم بخورم تو از تمام کسانی که بینشان هستی پی ِ جدا شدنی، حاضرم قسم بخورم سکوت میکنی اما در انتهای سکوت لبالب از سخنی، حاضرم قسم...
-
حسین پناهی
جمعه 5 تیر 1394 04:12
نیم ساعت پیش خـدا را دیدم که قـوز کرده با پالتو مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد آواز که خواند تازه فهمیدم پـدرم را با او اشتباهی گرفته ام ... حسین پناهی
-
عاقبت خاک گل کوزه , گران خواهد شد
پنجشنبه 4 تیر 1394 14:59
عاقبت خاک گل کوزه، گران خواهد شد، عالِم پیر چنین گفت و چنان خواهد شد. بوی تغییر ز اوضاع جهان می آید، نانمان آجر و آجر همه نان خواهد شد. باز هم وعده ی بهبودی فردا دادند، چشم این قوم به فردا نگران خواهد شد. پیش بینی من این است که تا فردا ظهر، اختلاس دگری باز عیان خواهد شد. مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش، گفت:این وضع تو...
-
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
سهشنبه 19 خرداد 1394 20:20
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ - ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ - ﺑﺮﺳﺪ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ؟ ﮐﻪ ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ... ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺗَﺮَﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ...
-
سید مهدی موسوی
سهشنبه 19 خرداد 1394 01:35
پدرم رفت داخل خانه پدرم دید مادرم را با... بعد، شب بود و حرکت چاقو خون مامان و گریه ی بابا مادرم سنگ قبر گمنامی ست مادرم هرزه بود، یک زن بد! پدرم سمبل شرافت بود! پدرم ماند توی حبس ابد 2 داخل خانه رفتم و دیدم زن خود را کنار مرد جوان بعد، دعوا و فحش بود و کتک زنم و گریه پیش یک چمدان از تمامی خاطرات بدم مانده یک عکس روی...
-
عشقت کیست؟
جمعه 8 خرداد 1394 11:47
ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ... ﮔﻔﺘﻨﺪ " : ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : " ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !! ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ " ﻋﺸﻘﺖ " ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ....؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ... ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ... ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ .... ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮ ﺧﺮﻣﻦ...
-
شاعر و فرشته
چهارشنبه 6 خرداد 1394 18:54
ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ . ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺷﺎﻋﺮ، ﺷﻌﺮﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ . ﺷﺎﻋﺮ ﭘﺮ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻻﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ . ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺷﻌﺮ ﺷﺎﻋﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﺰﻩ ﻋﺸﻖ ﮔﺮﻓﺖ . ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .! ﺯﯾﺮﺍ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ، ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ،...
-
محمود اعظمی
سهشنبه 5 خرداد 1394 00:06
شبیه شیشه می مانم!...تو هم مانند بارانی رسیـدی توی آغوشم... ولی گویا نـمی مانی . خودت را جای من بگذار، ببین یک شیشه حق دارد، زنی مانند باران را، ببوسد!... یا نمی دانی؟! . نبودی تا ببینی باد، مرا هر روز می بویید من او را سخت می راندم! تو من را سخت می رانی!... . کمی احساس هم بد نیست! بیا یک بار مردی کن! دل ِاین شیشه را...
-
بهروز آورزمان
دوشنبه 4 خرداد 1394 01:13
برنمی آید شال از پس این موهایت آبشاری که رسیده است به بازوهایت کس ندیدم که در این شهر پریشان تو نیست شهر بی تاب شد از لختی گیسوهایت در کمین بودم دستی به کمانت نبری از بد حادثه برداشتی ابروهایت طرحها ریخته ای در سر تندیسگران هر زمانی که زدی دست به پهلوهایت باد واکرده گریبانت و انداخته است شوق پرواز به بال و پر آن...