شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

علی صفری

باید تو را پنهان کنم در بین اشعارم

باید کسی جز تو نفهمد دوستت دارم


باید شبیه نقشه ی دزدان دریایی

اسم تو را با رمز در صندوقچه بگذارم


لو می دهم اسم تو را در دفتر شعرم

باید تو را مخفی کنم از چشم خودکارم


باید طبیعی تر بگویم : حال من خوب است

شک کرده مادر به نگاه و لحن گفتارم


شک کرده مادر می کشد زیر زبانم را

حتماً فضولی کرده پیشش رنگ رخسارم


لو می دهم راز تو را وقتی که در جمعی

باید از انجام طوافت دست بردارم


هر کس تو را دیده شده دردسری تازه

بیرون که می آیی یقین دارم گرفتارم


باید همیشه بهترین دردسرم باشی

باید شبیه غصه هایم دمپرم باشی


باید بمیرانی مرا در اوج بی رحمی

هر روز اشغالم کنی اسکندرم باشی


من پادشاه هفت شهر عشق عطارم

وقتی محبت می کنی تاج سرم باشی


می بارد امشب روی کاغذ اشک خودکارم

باید بخوانی سر پناه دفترم باشی


اقرا به اسم خالق چشمان زیبایت

اصلا نخوان ! چشمک بزن پیغمبرم باشی


علی صفری

کایر به کایر

کایر به کایر

بالای پیراهن کمی آلوچه کاری   

تو کیوی چالوس و من انشوی ساری


از لای به لای روسری بیرون نیفتد  

تاجِ گلوبندی زنارنج بهاری


می بافی از نو یاس ها ما بین مویت  

اردیبهشتِ  گیسوانت پنبه کاری


بی اعتنایی می کنی یادت مگر نیست  

 با من کنار دشت شالی وعده داری


بیهوده از من می کنی پرهیز بگذار  

در اول شوال رسم روزه داری


جامی عرق می بارد از این هرم شرجی     

تا بوسه گاهت می کشاند یادگاری


" شِواش" می خوانی و می نالی ز تقدیر  

 کایر به کایر پا ز زالو اشکباری


همراه این باران بی هنگام هر سال     

کشت مرا با خود به دریا می سپاری


یکبار دیگر صبح فروردین دستت   

در من نشا میکرد تا شب بی قراری


انشو = نوعی نارنگی

شواش = خواننده شعرو خبرهای خوش

کایر= گارگرانی که مزد نمیگیرند و بجایش در زمین

دیگری کار می کند

"روح اله نظرنژاد "

فراخوان - روح اله نظرنژاد


فراخوان


رود در پای تو هنگامه ی طوفان دارد

چشم برشانه ات اندیشه باران دارد


لاجرم فاصله ای نیست میان شب و من

بس که موهای تو پردامنه جریان دارد


چشم مست تو که راه من و دل را میزد

باز گویا هوس از حاکم کرمان دارد


بیخ گوش تو چه گویم ز دلاویزی صبح

بس که در حنجره ام وسوسه غلیان دارد


تکیه بربام دلم  همت والا طلبد

ورنه ابر دل من حالت گیلان دارد


کدخدایی کن و از کوچه دل بار مبند

چندروزیست دلم میل خراسان دارد


صبر کن تا به سراپرده ی ایمان برسد

هان بلال لب من قصد فراخوان دارد  

 (روح اله نظر نژاد )

شب نامه

امشب این باران مبر، دل با خودت گیلان مبر

یا دلت گیلان مبر، یا امشب این باران مبر


سمت لاهیجان مبر این چای خوش عطر حضور

قوری طرح قجر تا سمت لاهیجان مبر


تایباد ار باد می آید مپرس از زعفران

می وزم تا تای باد این زیره را کرمان مبر


چند شب نامه نوشتم از دو چشمت چند شب

من غلط گفتم تو این شبنامه تا تهران مبر


 ترکمن چای لبت کرده مرا از "ما " جدا

گر"دوشنبه" مال توست لطفی بکن " افغان"  مبر


مکر، می پیچد زشش سو، ازمیان کنگره

از میان کنگره عهد مرا لوزان مبر


یا به رفسنجان مبریا پسته لب خندان نما

پسته لب خندان نما، سربسته رفسنجان مبر


باد می نالد دوباره در کنار روسریت

"ساریه " گر میدهی برباد تا گرگان مبر


سمت تابستان مبر نارنج ها گل کرده اند

روی نارنج مرا تا سمت تابستان مبر


یا دلت گیلان مبر، یا امشب این باران مبر

امشب این باران مبر، دل با خودت گیلان مبر


   "روح اله نظرنژاد''