شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

فاطمه اختصاری

و شب که خسته تر از خواب ِ چشم هام شده


شروع می شوم از «جمعه» ی تمام شده


 صدای هق هق ِ تو، پشت خنده های من است


صدای خرد شدن توی دنده های من است


 شبیه یک پل ِ مخروبه زیر پای کسی


نشسته ام وسط ِ «شنبه» تا تو سر برسی


 به شکل سایه که از زندگیم رد می شد


که استخوان هایم زیر پا لگد می شد


 یواش پرت شدن از حواس ِ این زن به…


اتاق بی دری از خاطرات «یکشنبه»


به لحظه لحظه ی دوریت، سوختن در تب


کبودی لبم از فکر بوسه ات هر شب


 به انتخاب دو تا عاشقانه از سعدی


به شوق دیدن تو در «دوشنبه»ی بعدی


 به هم رسیدن و… آرام رد شدن از هم!


طناب ِ پاره شده در روابطی مبهم


 دو تا کلاغ ِ پریده به قصّه های جدا


«سه شنبه» را سپریدن! به هیچ جای ِ کجا


 دلم گرفته/ سراغ تو را از این تقویم


بیا به خاطره های گذشته برگردیم


اگرچه فاصله مان درّه هایی از سنگ است


پل ِ شکسته ی تو «چارشنبه» دلتنگ است


برای پای تو که از سرم عبور کنی


بیایی و همه ی هفته را مرور کنی


 صدای مشترک ِ روزهای غم باشی


صدای هق هق هر «پنج شنبه»ام باشی


 زمان گذشت… و ساعت چهار بار نواخت


زمان گذشت… و زن بازی خودش را باخت


 زمان گذشت… و شب شد دو چشم خیسم را


که هی مچاله کنم هر چه می نویسم را


 که کلّ هفته به فکرت… بیفتم از غم ها


[سقوط زن


جلوی ِ


چشم ِ


مات ِ


آدم ها…]


  شاعر : فاطمه اختصاری..

ساده نویسی

جریان ساده نویسی

شکل آفرینش ادبی، پیرو تغییر شکل زندگی اجتماعی است که به سرعت در حال تغییراست. از این رو، پدید آمدن جریان های شعری چون جریان ساده نویسی پاسخی به وضعیت اجتماعی انسان امروز است.1

ساده نویسی جریانی که چه موافق باشیم چه نباشیم، باید بپذیریم که در دهه ی ۸۰ بنا به دلایلی با استقبال عمومی مخاطبان شعر فارسی رو به رو شد.از سوی دیگر هم این جریان مانند شعر های دهه ۷۰،آسیب های مورد نظر خودش را آورد.

ویژگی ها:

زبان سالم فاقد پیچیدگی های تندروانه در زمینه دستور زبان و صرف و نحو، ساختار متمرکز بر واژه های معدود، عینیت گرایی و پرهیز از کلی گویی و ذهنی گرایی، روزمره بودن به تبع زندگی روزمره و رواج دکلماسیون محاوره ای در شعر از شاخصه های شعر ساده است.

 در این گونه شعر، ساختار روایی از تنوع برخوردار است و تازگی تصویر و مضمون وجود دارد و کلمات کلیدی محدودند و دیگر نیازی به شبکه ای از ارتباطات نیست.راهیابی به عمق مفاهیم تصاویر و معنا در این نوع شعر، ساده است. بنابراین طیف مخاطبان این شعر بسیار زیادند.به خصوص در فضاهای مجازی.1

این جریان در مقابل پیچیده نویسی که رگه های هذیون و تکلف و ابهام های بی مورد در آن آشکار بود شکل گرفت.

ساده نویسی و فلسفه:

هیچ تناقضی میان ساده نویسی با پرداخت به مفاهیم پیچیده فلسفی و ازلی ابدی انسانی نیست و این مفاهیم با رعایت مشخصه های شعرساده می توانند قابل طرح باشند.1

سر دم داران این جریان:

شمس لنگرودی ،حافظ موسوی، احمد رضا احمدی،شهاب مقربین، گروس عبدالملکیان و رسول یونان و شاعران کم رنگ تری مانند غلامرضا بروسان و شهرام شیدایی، حسین پناهی و...

ایراد های وارد بر این جریان:

در شعرهای ساده نویسی ساختار عمودی در شعر جایی ندارد و بیشتر متن بر محوری افقی و سطر به سطر حرکت می کند. بسیاری از سطرهای (سطح) شعرهای ساده نویس را نیز.

راحتی می توان حذف یا جابه جا کرد یا حتا سطرهای دیگری را جایگزین آن ها کرد.همچنین عامل ایجاز که کم تر ساده نویسی آن را رعایت میکند.

عامل دیگر، فقدان روایت یا به عبارتی، روایت های غیرخطی در شعرهای ساده است. بیشتر تولیدات جریان ساده نویسی شامل شعرهای کوتاه و متوسط از نظر اندازه است که در اکثریت آن ها عنصر روایت، در غیاب به سر می برد. در معدود آثار روایی این جریان نیز با روایت های خطی ساده روبه رو می شویم، بدون هیچ پیرنگ خاص، تغییر لحن و دیالوگ محوری، چندصدایی آوایی، مونولوگ، تغییر زاویه دید، تغییر لحن و تغییر روای و سایر تکنیک های روایی که البته جزو بوطیقای شعر نیست، اما به شعر بعدی امروزی می بخشد.

این قبیل شعرها اجازه مکاشفه به مخاطب را نمی دهند، جایی برای خوانش آن ها وجود ندارد، به طوری که هرآنچه گفتنی است، در بیانگری متن شعر گفته می شود. ازین نوع اشعار از ورود حوزه های مختلف نقد ادبی محروم می مانند و کل تصویر و حسی که شعر به مخاطب قرار است منتقل کند، با یکبار خواندن به مقصد می رسد، همانند نوشته های دچار روزمرگی شده روزنامه ها که هدفشان انتقال پیام فوری به مخاطب است و کل ماجرا در متن در نگاه اول مشخص می شود.  

این نوع اشعار از یک نوع یکپارچگی سبکی رنج می برند، به گونه ای که می توان به سادگی نام شاعر را از پای شعر برداشت و به شاعر دیگری در همین سبک و سیاق، یا به عبارتی به یکی دیگر از شاعران جریان ساده نویسی یا حتا شاعران ترکیه و آمریکای لاتین منتسب کرد.

آسیب ها ی وارد بر این جریان:

امروز مرز بین ساده‌نویسی و ساده‌اندیشی به نوعی مخدوش شده است. هر کسی هر چیزی می‌نویسد و می‌گوید شعر ساده است.

گاهیی نیز این نوع شعر ها به گزارشات عاطفی تبدیل می‌شود وبه شعر نمی‌رسند.

آسیب دیگر، تولید انبوه یا ایجاد خط تولید در این جریان است. بسیاری از شاعران ساده نویس در عرض چند روز یا چند ماه دست به تولید یا ساخت کتاب می زنند و مجموعه شعری را روانه بازار (با تاکید بر کلمه بازار) می کنند. این فرموله شدن شعر که به ذات خود امری خلاقه و حرکتی متهورانه در متن است باعث غربت شعر در تنگنای عادت و روزمرگی است.

آسیب دیگر اینکه

ساده نویسی دست خیلی از شاعران ضعیف و متوسط را گرفت و به شهرت های کاذب در میان عوام رساند.علاوه بر این منجر به ایجاد خرده جریان های ضعیف تری نظیر پریسکه شد.

در انتها: ساده نویسی در نوع خوب یا بد نیست بلکه نوع برداشت از آن یا تحمیل آن و پررنگ جلوه دادن آن به عنوان تنها نوع شعری که توان جذب مخاطب را دارد، مضر بوده و باعث اختلال در ارتباط و دیالوگ میان شعر و مخاطب و منتقد میشود...

منابع:

1,نقدی بر ساده نویسی بابک اباذری.

2,مصاحبه با شمس 

3,جریان ساده نویسی،حمید رضا شکار سری.

رضا بدیع- سخت دل دادی

 سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی

از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی

قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود
آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی

شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی

دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی

پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی

خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی

دختری که ازین شعر بیرون زده
در را پشت سرش نبسته است   ...

 

علیرضا بدیع

رضا بدیع-آغوش تو چقدر می آید به قامتم

آغوش تو چقدر می آید به قامتم
در آن به قدر پیرهن خویش راحتم

می پوشمت که سخت برازنده ی منی
امشب به شب نشینی خورشید دعوتم

خوشوقتی صدای تو از دیدن من است
من هم از آشنایی تان با سعادتم !

با خود تو را به اوج، به معراج می برم
امشب اگر به خاک بریزد خجالتم !

بازار شام کن شب مان را به موی خود
بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم !

بر شانه ام گذار سرانگشت برف را
کوهم ولی تمام شده استقامتم

من سیرتم همان که تو می خواستی شده
لب تر کنی عوض شود این بار صورتم!

جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم
این است از تمامی دنیا غنیمتم

با من بمان که نوبت پیروزی من است
چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

#علیرضا بدیع  

  

رضا بدیع

و من از آتش و از تار و پود پنبه تنت

چه دیدنی ست تو با من نبرد تن به تنت

 

من آتشم و تو از پنبه ای مراقب باش

خدا نکرده نیفتد گذار من به تنت

 

دمی به آینه ها فوت کن بهاراندام !

گلاب و عطر و ازین چیز ها نزن به تنت !

 

برای من یکی از چارخانه ها کافی ست

که میهمان بشوم روی پیرهن به تنت

 

برقص « معبد بشکوه چین » که دیدنی است

طواف دامن گلدار ترکمن به تنت

 .

 رسیده آن شب قدری که جبرییل شوم 

و باز گو بشود سوره ی دهن به تنت ...

      .

علیرضا بدیع