شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

شعر و ادبیات

شعر و ادبیات فارسی و درج اشعار شاعران معاصر

رضا بدیع-آغوش تو چقدر می آید به قامتم

آغوش تو چقدر می آید به قامتم
در آن به قدر پیرهن خویش راحتم

می پوشمت که سخت برازنده ی منی
امشب به شب نشینی خورشید دعوتم

خوشوقتی صدای تو از دیدن من است
من هم از آشنایی تان با سعادتم !

با خود تو را به اوج، به معراج می برم
امشب اگر به خاک بریزد خجالتم !

بازار شام کن شب مان را به موی خود
بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم !

بر شانه ام گذار سرانگشت برف را
کوهم ولی تمام شده استقامتم

من سیرتم همان که تو می خواستی شده
لب تر کنی عوض شود این بار صورتم!

جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم
این است از تمامی دنیا غنیمتم

با من بمان که نوبت پیروزی من است
چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

#علیرضا بدیع  

  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.