ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
فراخوان
رود در پای تو هنگامه ی طوفان دارد
چشم برشانه ات اندیشه باران دارد
لاجرم فاصله ای نیست میان شب و من
بس که موهای تو پردامنه جریان دارد
چشم مست تو که راه من و دل را میزد
باز گویا هوس از حاکم کرمان دارد
بیخ گوش تو چه گویم ز دلاویزی صبح
بس که در حنجره ام وسوسه غلیان دارد
تکیه بربام دلم همت والا طلبد
ورنه ابر دل من حالت گیلان دارد
کدخدایی کن و از کوچه دل بار مبند
چندروزیست دلم میل خراسان دارد
صبر کن تا به سراپرده ی ایمان برسد
هان بلال لب من قصد فراخوان دارد
(روح اله نظر نژاد )