ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برنمی آید شال از پس این موهایت
آبشاری که رسیده است به بازوهایت
کس ندیدم که در این شهر پریشان تو نیست
شهر بی تاب شد از لختی گیسوهایت
در کمین بودم دستی به کمانت نبری
از بد حادثه برداشتی ابروهایت
طرحها ریخته ای در سر تندیسگران
هر زمانی که زدی دست به پهلوهایت
باد واکرده گریبانت و انداخته است
شوق پرواز به بال و پر آن قوهایت.
باغ پیراهن تو عشرت زنبوران است
همه حیرت زده دور و بر کندوهایت
آه کوتاه بیا پیرهنت کوتاه است
لااقل کاش بیاید سر زانوهایت
چادرت کو دختر شرم جنوبیت کجاست؟
غیرتم کشت بپوشان بر و بازوهایت؟
هرکجا می گذرم صحبت دریای شماست
ای بمیرند الهی همه جاشوهایت
بندر لنگه و یک جفت طلسم چشمت
کاش باطل بشود شیوه ی جادوهایت !
بهروز آورزمان